به شهادتش افتخار می کنم ولی جای خالیش ...
با خاطراتش زندگی می کنم می دانستم روزی شهید می شود ولی نه به این زودی...
آخه اون فقط 17 سالش بود...
اینها گوشه ای از صحبتهای مادر شهید حسین غلام کبیری (اولین شهید فتنه 88) بود.
اشک های مادر...
دلتنگی پدر...
یادش را در عمل و زندگیمان گرامی بداریم...
من سبز را دوست دارم، تنها موقعی رنگ سبز را درک می کنم که در رؤیای شبانه طراوت عطر بهار نارنج مستم میکند، سبز مرا به وادی دیگر می برد، همان وادی ماندگار، سبز برای من همان ذکر است، اشک است، نوای خوش زیارت عاشوراست، سبز یعنی شفاعت ، سبز همان شال زیبا و عمامه پیامبر(ص) است.
آری! من سبز را عاشقانه می بینم، رنگ سبز را بو می کشم و استشمام آن مدهوشم می کند، سبزبرای من همان رنگ سرخ شهادت است ، سرخی شهادت و سبزی شفاعت سفیدی طلوع صبح را به دنبال دارد، آری رنگ سبز من همان سرخی شهادت است و سرخی شهادت همان سبز عاشقانه من است.
وامانده را که داند چون مانده تا به اکنون
در سر نوا چه دارد؟ در سینه دل پر از خون
آئین پرده داری زین خلق لا ابالی
بر خرمن درونم آتش فکندا افزون
معشوق پشت پرده همدل یلان رهیده
ای وای بر رحیلی محبوس چرخ گردون
آرامش درونم خاک هزار دستان
دستم تهی دلم پر زین آیه های افسون
نادیده ات چه داند احوال بی قراران
ناگفته ها فراوان از دیده های جیحون
دل را کجا نهادیم؟ اکنون چه می نگاریم؟
وامانده را که داند خط و کلام و مضمون
هر کس به عشق رویش تا یکدگر رسیده
درویشی نگاهش از سر نکرده بیرون....
سلام
کاردرست این است که خدارا از روی عشق ومحبت بپرستیم،نه برای بهشت وترس از جهنم.
عشق آنگاه خالص وناب وبی هیچ شائبه شرک خواهد بودکه به امید وصلش هرلحظه
مثل گل سراپا شکوفا شویم.
پس همتی باید تا کار درست انجام دهیم...
با سلام
با مطلب دیدگاه امام, درباره قلمرو اختیارات رهبری به روزم
منتظر نظرات شما عزیز می باشم [گل]
برای حرفهای راستی که میزنیم وقتی که برای ثابت کردن درستی مطلب خدارا قسم میخوریم باور نمیکنند.. وقتی جان بی ارزش خود را به زبان می آوریم باور میکنند!!!.
ما چه کرده ایم با خود و ارزش هایمان!!!.
خدایا تو ببخش
همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا،و فقط به او توکل کن انگاه میبینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی،خدا دست به کار شده...
ما گناهکاران درگاه خداوندی، ما سربازان خمینی، ما جانبازان حسینی، آگاهانه و با بصیرت کامل این راه انتخاب کردیم و به ندای «هل من ناصر ینصرنی» خمینی لبیک گفته، و عاشقانه آغوش خود را برای استقبال از شهادت گشودیم؛ چرا که عزت و شرف اسلام و آن امانت الهی که از شهدای بدر و احد و کربلا رفتهایم تنها با جهاد و مجاهد در راه خداست که به مقصد نهایی خود – که همان انقلاب حضرت بقیهالله الاعظم(عج) است – میرسد. پس، ای اهل دنیا و ای امت مسلمان، بدانید هجرت وسیلة ما، جهاد سلاح ما، و شهادت سعادت ماست که حقیقتاً رستگاری دو عالم در زیر شمشیرها و سنگرها به دست میآید.
فرازی از وصیتنامه شهید
آخرین سفری که با هم داشتیم در یک اردوی درمانی به چابکسر آسایشگاه جانبازان شیمیایی. به همه گفته بود که سفر آخرش است. من با او از زمان جنگ همسنگر بودم لذا بیشتر با هم دم خور بودیم . درددلش را به من گفت: دلم میخواهد وامی جور کنم تا بتوانم بچه هایم که آرزوی رفتن به مشهد دارند را به پابوس آقا امام رضا ع ببرم.
دم درب کار و امور اجتماعی بساط واکسی داشت و کفش مردم را تعمیر می کرد. وقتی عکسهای اردویمان را برایش بردم دلم آتش گرفت و گریه ام گرفت او با این حالش بوی واکس برایش زهر بود. و... مدتی بعد شهید شد و فرماندار محترم (قم) در مراسمش او را اسطور و ... نامید!
او فقط تنها آرزویش بردن بچه هایش به یک سفر تفریحی زیارتی بود نه چیز دیگری همه هم میدانستند که او نه توان جسمی دارد و نه مالی ولی متاسفانه..!
شهید شیری خانه نداشت، مستاجر بود ، صاحبخانه جوابش کرده بود، واکس می زد و شاید باورتان نشود ولی زیر بیست و پنج درصد بود . حالش بد می شود و زیر عمل به شهادت می رسد. اما در مراسمش همه ی بنیاد و فرماندار و... که شیری نردبان ترقی شان شده بود او را شهید خطاب کردند. تنها خواسته همسرش در همان مراسم این بود... شیری بدهکار بود قرضش را بدهید تا آرام بخوابد.
سلام دوست عزیز
بروزم ومنتظرحضورونظرارزشمندتان.
سلام دوست عزیز...
چه احساس قشنگی است وقتی ... تو رویاهایت را نادیده نمی گیری و لحظه های زندگی را به اعتبار توانایی هایت به پیش می بری. و این گونه زندگی با تلاش تو معنا می شود.هر روز شایسته ی آنی که حضورت را فریاد کنی تا دیگران احساس بودنت را به تمامی لمس کنند.به اوج می رسی وقتی بدانی، ارزش زیستن آن فرصتی است که در اختیار داری و بپذیر این پدیده ی بی نظیر تا چه اندازه تکرار ناپذیر است.
با سلام
با مطلب انس مردم با امام(ره) و رهبری به روزم
منتظر نظرات شما عزیز می باشم [گل]
خداوندا چه گم کرد آن که تو را یافت و چه یافت آن کس که تو را گم کرد؟!
با سلام
با مطلب حاکم، وکیل و امین مردم به روزم
منتظر نظرات شما عزیز می باشم[گل]
یه روز صبح مثل همه ی روزای دیگه از خواب پا میشی
میری حاضر شی تا به کارات برسی
یکدفعه یک صدایی در آسمان طنین انداز میشه : انا بقیت الله !!
امام زمانت ظهور کرده
آدما همه تو صف اند تا برسند خدمت آقا
تو وقتی تو صف وایستادی دلشوره میگرتت ، با خودت میگی با چه رویی برم خدمت آقا ، بگم برای ظهورش چیکار کردم ؟!
.
.
.
.
.
حداقل یک صلوات بفرست تا دست خالی نباشی " اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم "